جدول جو
جدول جو

معنی تنعم کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تنعم کردن
(اِ تَ)
خوش گذراندن. به ناز و نعمت زندگی کردن. در خوشی و آسایش و نعمت زیستن:
هزار سال تنعم کنی بدان نرسد
که یک زمان به مراد کسیت باید بود.
سعدی.
مباش ازبهر روزی مضطرب، بنشین تنعم کن
که از نان خوردن افتاده ست دندانی که جنبیده.
مخلص کاشی (از آنندراج).
رجوع به تنعم ودیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ گُ سَسْ تَ)
اجابت کردن. رجوع به نعم شود:
ور بدین حاجتم نعم نکنی
نعم من ز بخت لا باشد.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنطق کردن
تصویر تنطق کردن
نطق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنعت کردن
تصویر صنعت کردن
ترفند زدن، بازی دادن حیله کردن چاره کردن، بازی کردن ملعبه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنعت کردن
تصویر شنعت کردن
سرزنش کردن طعنه زدن سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجمع کردن
تصویر تجمع کردن
انجمن کردن گرد هم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبسم کردن
تصویر تبسم کردن
شکر خند زدن لبخند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفس کردن
تصویر تنفس کردن
رخیدن دم بر کشیدن هنیدن هوییدن نفس کشیدن دم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنزل کردن
تصویر تنزل کردن
فرودیدن (صحدر) فرود آمدن پایین آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منظم کردن
تصویر منظم کردن
ویراستن ویناردن بسغدیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنظیم کردن
تصویر تنظیم کردن
نظم دادن بسامان کردن مرتب ساختن، بهم پیوسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
به پایان بردن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلم کردن
تصویر تکلم کردن
سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنبل کردن
تصویر تنبل کردن
کاهلی کردن تنبلی کردن، اهمال کردن مسامحه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تظلم کردن
تصویر تظلم کردن
شکایت کردن (از ظلم) داد خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترحم کردن
تصویر ترحم کردن
رحم کردن، دلسوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحکم کردن
تصویر تحکم کردن
دشفرمانیدن، زور گفتن زور گویی کردنفرمانروایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنعت کردن
تصویر صنعت کردن
((~. کَ دَ))
ظاهرسازی کردن، حیله کردن، بازی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تورم کردن
تصویر تورم کردن
آماسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
Actualize, Embody
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تنظیم کردن
تصویر تنظیم کردن
Adjust, Modulate, Regulate, Set, Tune
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
Finish, Terminate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تنظیم کردن
تصویر تنظیم کردن
налаштовувати , модулювати , регулювати , налаштувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تنظیم کردن
تصویر تنظیم کردن
dostosować, modulować, regulować, ustawiać, stroić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
skończyć, zakończyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
urzeczywistniać, uosabiać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
закінчити , завершити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
осуществить , олицетворять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
реалізувати , втілювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
verwirklichen, verkörpern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
beenden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تنظیم کردن
تصویر تنظیم کردن
anpassen, modulieren, regulieren, einstellen, stimmen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تمام کردن
تصویر تمام کردن
закончить , завершить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تنظیم کردن
تصویر تنظیم کردن
регулировать , модулировать , настраивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تجسم کردن
تصویر تجسم کردن
实现 , 体现
دیکشنری فارسی به چینی